کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مناجات اربعینی با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : سیدمحمد میرهاشمی     نوع شعر : توسل     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

دلم هـوای حـرم کرده حضرت ارباب            تو را به جان عـزیزت بیا مرا دریاب

دوبـاره شـور پیـاده روی به سر دارم            شبانه سوی حرم، گریه، زمزمه، مهتاب


نه خـرج راه و نه ویزا و نه گذرنامه            سفـر، رسیـده! مهـیـا نمی‌شـود اسـباب

دو چشم سرخ و دل آشوبه‌های بی‌پایان            سزای این دل بی‌تاب و دیدۀ بی‌خواب

هـوای سـیـل خـروشـان زائـران دارم            مرا بـبر که نـمانـم اسیـر این مـرداب

تمام آرزوی من جواب این حرف است            سلام حضرت خورشید و ماه عالمتاب

شهـیـد راه ظـهـور و زیـارتـم گـردان            تو را به جان رقـیه مـرا بخـر اربـاب

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در بازگشت به کربلا

شاعر : امیرحسین حیدری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از هُـرم آتش عـطشت آفـتاب سـوخت            از خشکی لبت جگر نهـر آب سوخت

از بس برای ماتـم تو نـوحه خـوانده‌ام            از سوز نالـه‌ام دل زار ربـاب سوخت


با شرح روضه‌هـای تو بیـن مـقـاتـلت            هر حرف و سطر و صفحه میان کتاب سوخت

مهـلـت نـداد داغ تـو آهـم به لـب رسد            قـلبم کنار مقـتـل تو بی‌حـساب سوخت

پرسیدم از تو ای تن زخمی سرت کجاست            رگ های گردن تو به وقت جواب سوخت

لب‌های خشک چوب، به حال لبت حسین            هنگام خواندن تو به بزم شراب سوخت

مُـردم پس از غـم تو ولی بیـشتـر دلـم            وقتی که شد محاسنت از خون خضاب سوخت

آتـش گـرفت جـان و تـنم بعـد رفـتـنت            حتی وجود خواهر تو بین خواب سوخت

: امتیاز

مناجات اربعینی با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

لب تشنه‌ای و از لب نِی کام بُرده‌ای            با کـربـلا دل از هـمه ایـام بُـرده‌ای

آب فـرات و آب حـیـاتـنـد تـشـنه‌ات            آب بـقـاء را تـو لـبِ جــام بـرده‌ای


با اشک و نوحه و علم و روضه و عزا            تا قـلب کـفـر، پرچـم اسلام، برده‌ای

روز ازل که نـوکـرِتـان تا اَبـد شدم            با إذن فـاطـمه، تو مـرا نـام برده‌ای

عادت نکرده‌ایم، بجز خوانِ نعمتت            مـا را کـنـار سـفـرۀ اکـرام بـرده‌ای

آری سعـادتِ بشریـیَت بدست تست            تو بَـرده را، به بنـدگیِ تـام بـرده‌ای

عالَم فقیرِ شور و شعورِ حسینی است            چون عقل و عشق را تو به فرجام برده‌ای

والله دشـمنـانِ تو تا حـشر بـاخـتـنـد            تاریخ را تو، تا به سرانجام برده‌ای

یک اربعین، هزار هزار اربعین شده            یک قافله، اگر چه تو از شام برده‌ای

مـفـهـوم تَر ز مـأذنـه‌ها و مـنـاره‌ها            تکـبیر را تو بر سرِ هر بام برده‌ای

با رأس خویش بر سر نی ها و کنج دِیر            اسـلام را به شیـوۀ گـمـنـام بـرده‌ای

وقتی که تو پناه به عـباس می‌بـری            یعنی برای خیمه چه پـیغـام برده‌ای

زینب ولی، بدونِ علمدار، بی‌حسین            میگفت با سرت، تو مرا شام برده‌ای

مهدی اگر که صبح و مسا گریه میکند            ارثی است که تو از همه اقوام برده‌ای

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تحریف وقایع عاشورا؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج یات و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

با رأس خویش بود که ک‍نجِ تنور و دِیر            اسـلام را به شیـوۀ گـمـنـام بـرده‌ای

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در بازگشت به کربلا

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای حسینی که تنت بر خاک و بر نی شد سرت           آمد از شام بلا با حال مضطر خواهرت

خوب بنگر ‌ماجرای کوچه را در من ببین           مثل بابا دست من بسته، رخم چون مادرت


حال برخـیز و تمـاشا کن که زینب آمده           با قدی که خم شد از داغ تو و آب آورت

تو به زیر دست و پا و من به زیر دست و پا           آه از بـال و پـر من وای از بـال و پرت

تا که خنجر بوسه زد بر حنجرت گفتم به خویش           کاش می‌شد تا ببوسم جای خنجر حنجرت

گفـتی آنجا تا که زینـتها بگـیرم از زنان           پس چرا دیدم به دست دیگران انگشترت؟

بی گمان از نیزه می‌دیدی تو در بازار شام           حال زار نوگـلان و غـنچه‌های پـرپرت

آمـدم امـا بــرادر شـرمگـیـنـم از رخـت           در خرابه دفن شد جسم سه ساله دخترت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

خوب شد بر نیزه رفت و زیر دست و پا نماند           جسم چون برگ گل و نازکتر از گل، اصغرت

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در بازگشت به کربلا

شاعر : مجتبی صمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم            بـاور نداشـتم که به قـبـرت نـظر کـنم

ای همسفر به خواب و خیالم نمی‌رسید            با تو نه بـلکه با سـر تو من سفـر کنم


با یاد روز واقـعـه جـا دارد از غـمت            لطمه زنان کنار تو جان محـتضر کنم

با کعـب نـی جـدا شـده‌ام از تو یا اخـا            حتی نشد که حلـق تو با اشک تر کـنم

بـهـرم دعـا نـمـا که مـبـادا دوبـاره از            دروازه‌هـای شــام بـلا مـن گـذر کـنـم

مانده صدای چوب و لبت بین گوش من            صد آه تا که یـاد تو و طـشت زر کـنم

رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر            آخـر چگـونه شـرح غـم آن سحـر کنم

طفـل سـه سالـۀ تو میان خـرابه گـفت            بـایـد بـه مـرگ، چـارۀ داغ پـدر کـنـم

با دست خـسته زیر لحـد جای دادمش            جا دارد از خجالت تو جان به در کنم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در بازگشت به کربلا

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن قالب شعر : مثنوی

دلخون تر از ابر و طوفان، غمگین تر از باد و باران           مانده به راهِ برادر، تنهاترین چشمِ گریان

درموجِ خون نیمه باز است،چشمی‌که جانی ندارد           پیراهنی غرقِ خون را، بر سینه‌اش می‌فشارد


ای رفتنت قاتلِ من، باز آ و بنگر دوباره           این مرگِ تدریجی‌ام را، جان دادنِ بی‌شماره

یادم نرفته برادر، عهدی که من با تو بستم           اما تو رفتی و ماتم، بی‌تو چِسان زنده هستم

یادم نرفـته چگـونه، تا قـتـلگاهت دویـدم           آری برادر شکـستم، آری بـرادر بُریـدم

رفتی ندیدی زِ داغت، با دودمانم چه کردی           با آتشت کُن تماشا،با استخوانم چه کردی

رفتی ندیدی لوایت، دل از من و نیزه‌ها بُرد           اُفتاد و در پیشِ طفلت، سنگی که کُنج لبت خورد

رفتی ندیدی که زینب، در کوچه‌ها دربه در شد           منزل به منزل پیاده، با قاتلت همسفر شد

یادم نرفته که عباس، در اضطرابم نیامد           من بـودم و ناقـۀ غـم، اما رکـابـم نـیـامد

آه ای تنِ بـوریایی، آه ای لبِ خیـزرانی           مثل رقیه برادر، من را بِبَر ... می‌توانی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

دیدم رُبابت که می‌گفت، ای نیزه بر من توان ده           طفلم علی آرمیده، کمتر سرت را تکان ده

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در بازگشت به کربلا

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

رسیدم از سفری که مرا زِ پـا انداخت            مرا به حـلـقۀ لبخـند و ناسـزا انـداخت

رسیـدم از سفـری که یـتـیم را کـشتـند            از آن سفر که به زلفش چه شانه‌ها انداخت


از آن سفر که یهودی به حالِ ما خندید            به طعنه تکۀ نانی به پیـشِ ما انداخت

از آن سفر که پس از کوچه دخترانت را            میانِ مجـلس چـشمـانِ بی‌حـیا انداخت

از آن سفر که به سنگی شکست دندانت            لبانِ سرخِ تو را آخر از صدا انداخت

چـقدر پیش نگـاهم اصابتِ یک سنگ            به رویِ خاک سرت را زِ نیزه‌ها انداخت

تمام اهـل و عـیالت به کُـنجِ ویـران و            سرِ تو را به رویِ طشتی از طلا انداخت

فـقط نه حلقۀ زنجیر و خیـزران دیدیم            که رویِ چهـرۀ ما تازیانه جا انداخت

نـفـس بـده که بگـویم بر آتـشِ جـگـرم

تـوان بـده که بگـویم چه آمده به سـرم

به رویِ دست رسیـدم که تـار می‌بیـنم            هـنـوز دور و بـرم را غـبـار می‌بـیـنم

هنوز در نظرم مانـده شیبِ آن گـودال            هـنوز زخـمِ تو را بـی‌شُـمـار می‌بـیـنم

در ازدحامِ حرامی و سنگ و سرنیزه            سری بُریـده در آن گـیر و دار می‌بینم

برای فاتحه خواندن به جـسمِ بی‌جانت            به گرد گرد تو صد نیـزه دار می‌بیـنم

تو رفتی و زِ غمت قامتِ کمانم سوخت

فراق شعله شد و بی‌تو دودمانم سوخت

چگونه با تو بگویم چگونه خواهر رفت            تمام سویِ دو چشمم پس از برادر رفت

به جای آن همه تیـری که بر تنت آمد            لباس کهـنه و انگـشتـری مطهـر رفت

صدای حرمله می‌آمد و نوایِ طفلِ رباب            کنار نیزۀ طفـلش زِ هوش مـادر رفت

حرم در آتش و طفلی نفس نفس می‌زد            نگاهها پِیِ غارت به سمتِ دختر رفت

برای غـارت یک گـوشـوارۀ کـوچک            دو چشم رفت، گُلِ سر شکست، معجر رفت

جدا زِ مـونـس و یار و شـفـیـق آمـده‌ام

برای بـوسه به زخـمی عـمیـق آمـده‌ام

: امتیاز

مناجات اربعینی با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محمد مهدی عبداللهی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

عـاشق اگر به شوق تو پـرواز می‌كند            احساس خویش را به تو ابراز می‌كند

مُهرِ "زیارت" است كلیدى كه عاقبت            درهـاى بـسـتـه را به دلـم بـاز می‌كند


یك "اربعـین" گـذشت ولى بی‌قـرارتر            این دل، سفـر به نـام تو آغـاز می‌كـند

با یـاد تو كه، هـمـسفـر جـاده می‌شـوم            "لبـیك یا حسین"، چه اعجـاز می‌كـند!

وقـتى كه اشك، هـمـقـدم ناله می‌چـكـد             بُعـد مـسـیـر را به تو ایـجـاز می‌كـند

جـاى "مـدافعـان حـرم"، سیـنه می‌زنم            هر موكبى كه بغض مرا، ساز می‌كند

"پاى پـیاده" آمـدنم،"مشقِ نوكـریست"            تا این غزل به سوى تو پرواز می‌كند

هر زائرى به كرب و بلا، پا گذاشته ست            گـویی كـنار "عـرش خـدا" ناز می‌كند

: امتیاز

مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

می‌رسد از هر طرف زائر مدام از راهِ دور            سهم من در حدّ یک عرضِ سلام از راه دور

نیـستم دور ضریحت! در خـیالـم بـارها-            می‌روم گم می‌شوم در ازدحام از راه دور


در طوافت می‌دوَم با پای شعرم هفت بار            تا کمی زائـر شوم با احترام از راه دور

اشک می‌ریزد دلم! از شوق٬ پرپر می‌زند            دور گنبد؛ بر فراز پشت بام از راه دور

آیهٔ «وٱلکاظمینَ ٱلغَیظ» راه و رسم توست            کاش دریابی مرا در این مقام از راه دور

حضرت باب ٱلحوائج هستی و تا زنده‌ام            میگذاری مهربان، سنگ تمام از راه دور

بارها با چشم خود دیدم سپـردی از کرم            زخم‌هایم را به دست التـیـام از راه دور

بُعد منزل نیست، اما در حرم حالم خوش است            گر چه می‌دانم نظر دارد امام از راه دور!

: امتیاز

مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : عمار موحد نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای که آیـات خـدا در نـام تـو معـنا شـده           در کلامت شعله‌ور تفسیر «واعدنا» شده

در تجلّی‌گاه حق چون پا نهـادی در ازل           جـام طـور سیـنـه‌ات آئـیـنـۀ سـیـنـا شـده


غیرتت آتش زده بر هفت تخت و نه فلک           کظم غیظی کرده‌ای گر چرخ پا برجا شده

در مسیر علم تو لنگ است چون پای عقول           "کـلبهـم بـاسـط" مقـام خـواجـۀ دانـا شده

"لن ترانی" خوانده‌ای در ستر زندان، بعد از آن           دیـدۀ حـیـران دنـیـا غـرق مـافـیـهـا شده

از دعای «نجّنی من سجن هارون» تو بود           ذکر نامت گـر کـلـید حـل مشکـل‌ها شده

سفرۀ باب الحوائج نـذر رایج بین ماست           چون علی موسی الرضا روزی‌رسان ما شده

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خون دل خوردن شده هر روز،کار مجتبی            هم غـریب هم آشـنا برده قرار مجتبی

قـصۀ مظلـومی مولا رسیده بر حـسن            آه شد با بی‌کسی طی روزگار مجـتبی


روضۀ مکشوفه یعنی خاطرات کودکیش            بین کوچه شد زمسـتانی بهـار مجـتبی

هیچ کس سنگ صبورش نیست حتی همسرش            وای ازین غم زهر کینه گشت یار مجتبی

وای ازین غم کینه توزان جمل نگذاشتند            تا که باشد پیـش پـیغـمبر مزار مجتبی

تیرها از هر طرف می‌خورد بر تابوت او            حضرت عباس گشته شرمسار مجتبی

با حسینی که تمام هستی‌اش غارت شده            در کـنـار پـیکـر قـاسـم قـرار مجـتـبی

مثـل بابا می‌شود تـنها میـان دشـمـنان            می‌دهد جان در غریبی یادگار مجتبی

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

قتلگاهش خانه او نیست، بین کوچه‌هاست            گشت نقش بر زمین مادر کنار مجتبی

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : رضا تاجیک نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

چشم وا كرده شدم دست به دامان حسن            مادر افکـنـد مـرا در یـم احسان حسن

روزی از دست علی خوردم و از خان حسن            از همان روز شدم بی‌سر و سامان حسن


بر جـبـیـنـم بنـویـسـید مـسلـمان حـسن

دل خود را سر هـر بـام هـوایی نکـنم            طلب عـشق ز هر بی‌سر و پـایی نكنم

رو به هر قـبله و هر قـبله نـمایی نكنم            پیش هر سفره كه پهن است گدایی نكنم

نان هر سفره حرام است به جز نان حسن

چه مقامی و چه نامی چه مرامی دارد            چـقـدر لطـف به بـیـمـار جـذامی دارد

خـنده در پـاسخ آن سائـل شـامی دارد            وه که ارباب دو عـالم چه امامی دارد

همه اینها غزلی هست به دیوان حسن

آنکه نامش شده احلی من عسل كیست حسن            آنكه بخشندگیش گشته مَثل كیست حسن

معنی حیّ علی خیرالعمل كیست حسن            مرد نام آور پیكار جـمل كیست حسن

شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن

ارث مـظلـومـیت از غـربت بابا دارد            قـد خـم، سیـنۀ خـون، دیـدۀ دریـا دارد

جگـری سوخـته از زخـم زبانها دارد            گر بگـوئـیم غـریب الـغـربـا جـا دارد

خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن

زهر آمد به سراغش جگرش ریخت به هم            جگرش ریخت به هم بال و پرش ریخت به هم

زینبش آمد و چشمان ترش ریخت به هم            همۀ خاطره‌ها در نظرش ریخت به هم

دل پریشان شده از حال پریشان حسن

چقدر سخت گذشته است به او در کوچه            چه مراعات نظیریست حسن، در، کوچه

بـاز هم خـاطـرۀ گـریه و مـادر کوچه            قاتـل جـان حسن می‌شـود آخـر کوچه

کوچه عمریست که آورده به لب جان حسن

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : میترا سادات دهقانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

صحن و حرم و گنبد و گلدسته نداری            بر روی کـسی خـانـۀ دربـستـه نداری

آنـقـدر غـریـبـی كـه در ایـام شـهـادت            در هـیچ خـیابان عـلـم و دسـته نداری


بخـشنـده‌ای و کار به این که درِ خـانه            مـست آمـده یا زاهـد وارسـتـه نـداری

جـانم به فـدای تو که در قـلب سپاهت            حـتی دو سـه فـرمانـدۀ دلـبـسته نداری

افسوس که جز گرد و غـبار نفـس باد            اطـراف خودت زائـر پیـوسـته نداری

در سینۀ هر شیعه حرم داری اگر چه            بـالای سـرت گـنـبـد بـرجـستـه نداری

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفائی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

او واسطۀ رحمت حق بود و کرم داشت            ابر کـرمش بر سر هر بام عـلم داشت

بخـشید سه نوبت همۀ ثـروت خود را            ارباب کرم بود که بر خلق کرم داشت


تن داد به صلحی که در آن مصلحتی بود            هرچند که مانند علی تـیغ دودم داشت

زهر آمد و زد برجگر و زود برون زد            از بس دل او ماتم و اندوه و الم داشت

وقتی جگرش ریخت میان دل آن طشت            گفتند که این حجت حق اینهمه غم داشت؟

بـا دیـدن اشـک دو بـرادر هـمه دیـدند            دلهای غریبان جهان راه به هم داشت

حتی به تنش فـتـنه گران رحم نکردند            بر پیکر خود زخمه‌ای از تیر ستم داشت

بنویس وفایی که پس از این همه غُربت            ایکاش که این حجت معبود حرم داشت

: امتیاز

زبانحال امام حسن مجتبی علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : مجتبی شکریان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : مثنوی

ایـنجـا هـمـه چـیـز مـی‌شـود آمــاده            هـر کـس پـی حـل مـشـکـلـم افـتاده

اینجا هـمه منـتـظـر که لب باز کنم            تـا هـر چـه نـیـاز دارم ابـراز کـنـم


خـادم به کنار من شب و روز زیاد            دور و بر من عـاشق دلسـوز زیـاد

در وقت عطش به آب سیراب شوم            نگـذاشت بـرادرم که بی‌تـاب شـوم

هرچند که خون جگرم بر لب هست            خوب است که بالای سرم زینب هست

بر زانـوی خـسته‌اش سـرم را دارد            عــبـاس هـــوای دخــتــرم را دارد

اینجـا هـمه پـیـشانی من می‌بـوسنـد            دست و سر نـورانی من می‌بـوسند

مـن سـوخـتـه جـانـم از بــلا امـا آه            لا یــوم کــیــومــک ابـا عــبـد الـلـه

اینجـا هـمه دور و بر من گـریـانـند            فـردا هـمـه دور قـتـلـگـه خـنـدانـند

اینجا همه هستیم و به دلها غم نیست            فردا به کنار خواهرم محـرم نیست

فـردا همـۀ نیت دشـمن سـر توست            فردا همه چشمها به انگشتر توست

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : سید علی احمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شود به اذن تو دریـا، سـراب هم حتی            شود به نام تو مـوجی، حباب هم حتی

کریم نیست کسی پیش سفره‌ات هرچند            به نـام او بدهـنـد آب و تـاب هم حـتی


نشسته‌ام سر راهت مگر که یک لحظه            تـو را نـگـاه کـنـم با نـقـاب هـم حـتـی

همین که از تو بخواهیم باز شیرین است            اگـر دعـا نـشـود مـسـتجـاب هـم حـتی

تمامِ خلق رهـین شکـوه عـزّت توست            اگر شوی تو به ذلّت خـطاب هم حتی

به بغض تو شده کافر، اگرچه او به رسول            به زور داده شـود انـتـساب هـم حـتـی

فـقط به پای مـزار تو بوده که آمیخت            به اشک غم، نفس اضطراب هم حتی

خدا کند پسری مـادرش زمین نخـورد            خـدا کـند که نـبـیـند به خواب هم حتی

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

مــاتـم زده‌ام مــاتــم آقـاسـت بـهـشـتـم            در مـاتـم این شاه چه زیـباست بهـشتم

چون خـانۀ صدیـقـۀ كـبـراست بهـشتم            هرجـا كه بسوزند هـمانجاست بهـشتم


خوب است كه با اشك بشویم دهنم را

كـز عـرش می‌آرنـد دَم "یا حـسنم" را

ای حُـسن خـدا در نظـر حـیـدر كرّار            ای گـوهــر والا گُـهــر حــیـدر كـرّار

ای مـظهـر پـا تا به سـر حـیـدر كرّار            ای روی تو قـرص قـمر حـیدر كرّار

هر چند بدم، رو سیهم، پَـستم و زشتم

مـن بـنـدۀ ســالار جــوانـانِ بـهـشــتـم

گفتند كه غم داری و غـمخوار نداری            مـثـل پـدرت بـی‌كـسـی و یـار نـداری

در خـانۀ خود مَـحـرم اسـرار نـداری            آقـا، تو نـیـازی به كـس و كـار نداری

كافی ست كه آقای ابالفضل و حسینی

یعنی همه جا حضرت بین الحـرمینی

با بال و پر سوخته، پرپر مزن این قدر            با این جگرِ سوخته، پرپر مزن این قدر

ای شعله ورِ سوخته، پرپر مزن این قدر            با یادِ در سوخته، پرپر مزن این قـدر

بالای سرت اینكه چنین زار نشـسته‌ست

چشمی بگشا، حضرت پهلوی شكسته‌ست

این بسترِ افتاده، خودش بستر روضه‌ست            این طشت كنار تو، خودش منبر روضه‌ست

با اینكه حسین بن علی محشر روضه‌ست            گیسوی سپید تو، خودش آخر روضه‌ست

این زهر كه دور جگرت گرم طواف است

همدست همان ضربۀ سنگین غلاف است

دل از تو رمیده ست چِهل سال جلوتر            غم را طلبـیـده ست چِهـل سال جلوتر

قــدّ تو خـمیـده ست چِهـل سال جلوتر            رنگ تو پریـده ست چِهـل سال جلوتر

هرچند كه در ماه صفر سوگ تو برپاست

مرگ تو همان لحظۀ افتادن زهراست

ارباب دو عـالـم خـبرت را كه شنـیده            تـا خـانـۀ تـو در وسـط كـوچـه دویـده

با دیـدن حالَـت، جگـرش تـیر كـشیـده            شمشـیر ابالـفـضلِ علی، جـامه دریـده

دیـدنـد مـلائـك هـمه بی‌طاقـتـی‌اش را

آشــوبِ دل سـوخـتـۀ غــیـرتـی‌اش را

باید كه بمیرم، كه پریـشان شده زینب            با دیـدن حـال تو هـراسـان شده زینب

آن قدر چكیده ست كه باران شده زینب            دلـواپـس فـردای عـزیزان شده زیـنب

ای كاش كه داغـت به دل او نـنـشـیـند

خون جگـرت را به دل طـشت نـبـیـند

از طشت سخن گفتم و یك دفعه فضا رفت            تا شـام بـلا، پـایْ به پـایِ اُسـرا رفـت

قدری كه در آن بزم، سوی طشت طلا رفت            چشم دل من پای سر خـون خـدا رفت

چون دید چنان چوب به لبهاش نشسته

فهـمـیـد كـه دنـدان ثـنـایـاش شـكـسـتـه

: امتیاز

مناجات با سیدالشهدا علیه السلام و ورود اهل بیت به شام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

کاسۀ چـشم مـرا از آب زمـزم پُـر کـنید           کـاسۀ خـالی من را نیـز نـم نـم پُـر کـنید

من به اینکه روز و شب اینجا بیایم دلخوشم           راضی‌ام این کاسه را هر بار، کم کم پُر کنید


کربلایی شد کسی که صبر او لبریز شد           لطف کرده، کاسۀ صبر مرا هم پُر کنید

این همان شورِ غمِ عشقِ حسین بن علی است           سیـنـۀ ما را از این شور دمـادم پُر کنید

شیعـیـان بـاید قـیـام دیگـری بر پا نـمود           عـالـمی را از دم جـانم حـسیـنم پُـر کنید

بر سر نام عـلی این جـنگ‌ها بر پـا شده           هر کجا را باید از این ذکر و پرچم پر کنید

زینـبش با دست بسته تا سر بازار رفت           دفتر اشک مرا این بار زین غم پر کنید

بعد از این دیدید اگر که خانمی خورده زمین           دور او را زودتر با چند مَحْـرَم پر کنید

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در مجلس یزید

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

طشت، حیرت زدۀ نغـمۀ قرآن من است           خیزران اشگ فشان بر لب و دندان من است

دیـدۀ فـاطـمه بر چـوب تو و طشت طلا           نگه دختر من بر لب عـطشان من است


چوب اگر می‌زنی اینقدر مزن زخم زبان           پای این طشت طلا فاطمه مهمان من است

زیـنـبـم گر نکـند پـاره گـریـبان چه کـند           نگهش بر من و بر گریۀ طفلان من است

هرکه قرآن به زبان داشت لبش را بوسند           چوب و جام می تو، پاسخ قرآن من است

هـفـده زخـم که بر صورت من می‌بـینی           شاهد زنده‌ای از زخـم فـراوان من است

خـیزران بر لب من می‌زنی و می‌خندی           خنده‌ات بر من و بر دیدۀ گریان من است

مِی نـزن پای سـر من که پـیـمبـر ایـنجا           موی خود کرده پریشان و پریشان من است

مجـلـس عـیـش تو گـردیـد حسیـنـیّـۀ من           بزم شادیت پُر از ناله و افغان من است

اینکه میثم نفسش شعله به دل‌ها زده است           هر کلامش شرری از دل سوزان من است

: امتیاز

مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام در مجلس یزید

شاعر : علی حنیفه نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

اهـریـمـنان نظر به سلیـمانی‌ات زدنـد            حتی نظر به بی‌سر و سامانی‌ات زدند

سنگ تو را زدند به سینه؛ ولی چه سود            آن سنگ را دوباره به پیشانی‌ات زدند


قـرآن رحـل نـیـزه! بـگـو نهـروانـیـان            یک سنگ نیـز بر لب قـرآنی‌ات زدند

حـتی تـن رسـول خـدا تـیـر می‌کـشیـد            وقتی که تـیـر بر دل نـورانی‌ات زدند

جـمـعـی ز خـانـوادۀ ابـلـیـس بـوده‌انـد            با این همه تـشر به مسلـمانی‌ات زدند

سردرگـمـم ز کـار مورخ، مگـر ز تو            حرفی نبود، حرف ز عطشانی‌ات زدند

افسوس ای بریده گلو! از نفاق وجهل            مهر سکوت را به سخـنـرانی‌ات زدند

: امتیاز

مدح و شهادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

سر خاک کف پای تو یا حضرت سجاد            جان، مست تولّای تو یا حضرت سجاد

دل غـرق تجلّای تو یا حضرت سجاد            دست من و اعطای تو یا حضرت سجاد


پـرواز دهد ذکر تو تا عـرش دعـا را

جـنت، شنـود از نفـست بـوی خـدا را

تو وجه خـدا، دست خدا، چشم خدایی            تو روح دعـا، بـال دعـا، قـلب دعـایی

تو کعبه و تو زمزم و تو سعی و صفایی            تو مشعر و خـیف و عـرفاتی و منایی

تا دور تو ای کعـبه مقـصود نگـردنـد

حـجـاج، طــواف حــرم الله نـکــردنـد

ای آب بقـا، قـطره‌ای از آب وضویت            وی خضر نبی، نخله سبزی، لب جویت

گـلبـوسۀ جان دو جهان بر گـل رویت            اربـاب دعـا چـشم گـشودنـد به سویت

خورشید دو گـیتی مه هر انجـمنی تو

آئـیـنـه زهـرا و حـسیـن و حـسنـی تو

مهر تو همه خـیل رسل راست وظیفه            گـفـتـار تو در لـوح الهی است لطیـفه

بـر لـعـل لـبت، بـوسـۀ آیـات شـریـفـه            مصحف، بود از فاطمه و از تو، صحیفه

اول عـلـی از سـلـسلـۀ خـیـر الانـامـی

چـارم ولـی حـق پـدر هـشـت امـامـی

تـو نـور فــروزنـدۀ مـصـبـاح هـدایـی            ســر سـلـسـلـۀ نـســل امــام شـهـدایـی

و الله تـو، پـیـغــامـبـرِ خــون خـدایـی            همسنگـر سرهای ز تن گـشته جـدایی

هر چند که بر گردن خود، سلسله داری

جا در دل بـشکـستۀ هر سلـسله داری

پـرواز کـند طـایـر وحـی از چـمن تو            شمـشیر خـدا خـطـبۀ دشمـن شکـن تو

افـسوس که شد سنگ جواب سخن تو            زنجـیـر کـند گـریـه بـه زخـم بـدن تـو

بس گل، که به سر ریخت ز سنگ لب بامت

افـسوس که بُـردنـد به ویـرانـۀ شامت

غـیر تو که ای یوسف زهـرای شهیده            گـردیـده پـیــام آور سـرهـای بــریــده

جـای صلوات از هـمـه دشنـام شنـیـده            خـون دلش از حـلـقۀ زنجـیر چکـیده؟

گیرم که عـدو برد سوی شام خـرابت

ای کـاش نـمی‌بـرد سوی بـزم شرابت

ای طایر رحمت، ز چه رو بال و پرت سوخت            هر لحظه دل از شعلۀ داغ دگرت سوخت

افسوس که در ماه محرّم، جگرت سوخت            از زهر جفا یکسره پا تا به سرت سوخت

یک کرب و بلا سوز دلت بود به سینه

تا کرب و بلا شد ز غمت شهر مدینه

عمری به دل سوخته‌ات، سوز نهان بود            خون جگرت، دم به دم از دیده، روان بود

چشمت به عزای شهدا، اشک فشان بود            از کعب نی‌اَت، بر بدن خسته نشان بود

در غسل تو یاران ز جگـر آه کـشیدند

بـر پـیکـر پـاکت اثـر سـلـسـله دیـدنـد

هر شب دل زارم شده، زوّار بـقـیعـت            ای کاش نهم چهـره به دیـوار بقـیعـت

چون شمع بسوزم به شب تـار بقـیعت            خـون گـریه کنم، لحـظۀ دیدار بقـیعت

گیرم به دل شب ز دل خـاک سراغت

گریم به تو و تربت بی‌شمع و چراغت

من «مـیـثـم» دلـسوخـتـۀ زار شـمایـم            خـاک قــدم مـیــثــم تــمّــار شــمــایــم

شـرمنـده که با هـیچ، خـریـدار شمایم            هر چـنـد بـدم، عـبـد گـنهـکـار شـمایم

نامـم ز ره لطف به خـاطـر بـسپـاریـد

در مصحف صدّیـقـۀ کـبری بـنگـارید

: امتیاز